یک پسhttps://takfal.net/wp-content/uploads/2015/11/2082.jpgر برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز می فروشند در ایالت کالیفرنیا رفت.مدیر فروشگاه به او گفت: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم می‌گیریم.»در پایان اولین روز کاری، مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟ پسر پاسخ داد: یک مشتری.»مدیر با تعجب گفت: تنها یک مشتری؟ بی‌تجربه‌ترین متقاضیان در اینجا حداقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟»پسر گفت: 134،999/50 دلار.»


مدیر فریاد کشید: 134،999/50 دلار؟ مگه چی فروختی؟»
پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی، من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم. بعد پرسیدم ماشین‌تان چیست و آیا می‌تواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک، من هم یک بلیزر دبلیو دی4 به او پیشنهاد دادم که او هم خرید.»
مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟»
پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یک بسته قرص سردرد بخرد که من گفتم بیا برای آخر هفته‌ات یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم، شاید سردردت بهتر شد!»

شعری زیبا درمورد بهار

زیبایی های زندگی روستایی

داستان کوتاه قرص سر درد

یک ,ماهیگیری ,قایق ,روز ,هم ,قلاب ,به او ,یک قلاب ,قلاب ماهیگیری ,»مدیر با ,134،999 50

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گل های ناشناخته تولیدی کفش برند بالساوا فیزیک خاطرات زندگی یک نویسنده نهاده های کشاورزی ایران دومن درمن کتابخانه عمومی امام حسین(ع) زاهدان جنبش مردمی عدالت سازی ارز دیجیتال - بیت مهر دانلود آهنگ جدید