سایت روستای درشکفت



خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا

خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا

خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست

که ماه موی میانست و سر و سیم تنا

خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار

خوشا جوانی با این دوگشته مقترنا

خوشا مقارن این هر سه خاطری فارغ

زکید حاسد بدخواه و خصم راه

خوشا شراب کهن در سبوی گردآلود

که رشح باران بسترده گردش از بدنا

خوشا مسابقهٔ اسب های ترکمنی

کجا چریده به صحرای خاص ترکمنا

درازگردن و خوابیده دم و پهن سرین

فراخ سینه و بالابلند و نرم تنا

بزرگ سم و کشیده پی و مبارک ساق

بلندجبهه و محجوب چشم و خوش دهنا

به فصلی ایدون کز خاربن برآید گل

نواخت باید برگل سرود خارکنا


در زندگی روستایی آرامش نقش اصلی را بازی می کند.یکی از مهمترین ویژگی ها و برتری های زندگی روستایی نسبت به زندگی شهری هم,همین آرامش است که تنها در روستاها میتوان به آن رسید.زندگی در روستا آدمی را از هر جنجال و قیل و قال و دود و دم رهایی می بخشد.شاید بسیاری از شهرنشینان در همه ی زندگی خود آرامش یک شب یک مرد روستایی را نداشته باشند.پس از خیزش خورشید به پشت کوه ها و آمدن شب تیره در روستا,.شنیدن آوای سگان در آغاز شب و آوای خروسان در سپیده دم,آنچنان آرامشی به روستا نشینان می دهد که همواره آنان را همراه است.

روستا نشینی

روستا نشینان همواره یار و یاور یکدیگرند و اگر دردی برای یکی از همسایگان پیش آید , دیگران او را درمانند. اما در زندگی شهری امروزی بسیاری از همسایگان حتا نام یکدیگر را نمی دانند چه برسد بخواهند یاور هم باشند !
در روستا زن و مرد همچون خواهر و برادر هم اند و هیچ کس نگاهی آلوده به دیگران نمی کند . چرا که روستا نشینی به آنان جوانمردی می آموزد . بسیار کم پیش می آید که دختران روستایی دست به کاری بزنند که هم دامان خویش را بیالایند و هم آبروی خانواده ی خود را بریزند .

بقیه در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب

یک پسhttps://takfal.net/wp-content/uploads/2015/11/2082.jpgر برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز می فروشند در ایالت کالیفرنیا رفت.مدیر فروشگاه به او گفت: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم می‌گیریم.»در پایان اولین روز کاری، مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟ پسر پاسخ داد: یک مشتری.»مدیر با تعجب گفت: تنها یک مشتری؟ بی‌تجربه‌ترین متقاضیان در اینجا حداقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟»پسر گفت: 134،999/50 دلار.»


مدیر فریاد کشید: 134،999/50 دلار؟ مگه چی فروختی؟»
پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی، من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم. بعد پرسیدم ماشین‌تان چیست و آیا می‌تواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک، من هم یک بلیزر دبلیو دی4 به او پیشنهاد دادم که او هم خرید.»
مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟»
پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یک بسته قرص سردرد بخرد که من گفتم بیا برای آخر هفته‌ات یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم، شاید سردردت بهتر شد!»


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بالی برای پریدن ... نمای چوبی سوالات مصاحبه مدیران مدارس ضد کرونا کافی نت روزنوشته های ابراهیم نکیسا exo احیا جهان موویز دات کام خرید خلاصه کتاب